در واقع این تاریخ است که همنشینی این دو ترکیب را مضحک و خندهآور کرده است؛ تاریخی که براساس آن، سکوت نیروهای به اصطلاح صلحبان سازمان ملل، در ژوئیه ۱۹۹۵، موجب قتلعام ۸هزار بوسنیایی در سربرنیتسا شد. اینها اما هیچکدام برای رسانهها مهم نیستند. خانم جولی چندسال بعد برای جنگ بوسنی فیلم هم میسازد و چپ و راست از جنگزدهها میگوید و هیچکس هم از او نمیپرسد که مگر عامل قتل شوهران زنان بوسنیایی کسی جز سازمانی است که تو امروز سفیر حسننیتش هستی؟ البته که این رفتار دوگانه در میان غربیها تازگی ندارد. یک روز داعش را علیه ملت عراق و سوریه تجهیز میکنند و روز دیگر سلبریتیهایشان را با عنوان سفیر صلح به موصل میفرستند که با کلوزآپِ اشکریختنشان پروپاگاندا کنند. یک روز سیاهپوستان را مثل موش آزمایشگاهی در آزمایشهای پزشکی برای درمان سیفلیس قربانی میکنند و فردای آن روز مثل جنتلمنها سری تکان میدهند و میگویند متأسفیم!
فهم شخصیت مشترکی که پشت این دو تصویرِ به ظاهر متفاوت قرار دارد، تنها راه نجاتی است که کشورهای در حال توسعه برای عبور از دام استعمارِ نو در اختیار دارند؛ اینکه بتوانند فصل مشترک اشکهای آنجلینا جولی و عاملان قتلعام سربرنیتسا را فهم کنند. فهمی که مسلماً برای استعمارگران نو خطرناک است و با پروپاگاندا، به تحریف و تخریب آن دست خواهند زد. نمونهای از این اتفاق را میتوان در ماجرای صحبتهای اخیر رهبری درباره واردات واکسن کرونا مشاهده کرد. ۱۹ دیماه بود که رهبری در صحبتهایشان از ممنوعیت واردات واکسن کرونا از آمریکا و انگلیس گفتند. این مخالفت دو مبنا داشت؛ اولاً عدم کارایی واکسنهای تولیدی این کشورها در کشورهای خودشان و ثانیاً بیاعتمادی نسبت به کارنامه غیرقابل دفاع این کشورها در مواردی شبیه به بحران فعلی. و به جهت توجه به همین تجارب تاریخی، فرانسه را هم با یادآوری ماجرای واردات خونهای آلوده، در کنار آمریکا و انگلیس قرار دادند. البته ایشان پس از استثنا کردن این موارد تصریح کردند که «از جاهای دیگر اگر بخواهند واکسن تهیه کنند - که جای مطمئنی باشد - هیچ اشکالی ندارد». از همان دقایق ابتدایی پخش سخنرانی، عملیات رسانهای تمام عیاری علیه این بخش از صحبتهای رهبری آغاز شد که دلیل آن را باید در آنچه که در ابتدای متن به آن اشاره کردیم، تحلیل کرد؛ همان چیزی که میتوان اسمش را گذاشت تبیین فصل مشترک میان دو تصویرِ به ظاهر متفاوت.
صحبتهای رهبری درباره واردات واکسن کرونا، در واقع کنار زدن تفاوتهای ظاهریِ دو تصویر از غرب بود. تصویر اول، تصویر خیرخواهانی است که محض رضای خدا و برای کمک به بشر حاضرند برای ملتهای نگونبخت خاورمیانه واکسن هدیه بیاورند. تصویر دوم اما به کلی متفاوت است؛ تصویری ترسناک و مشمئزکننده از هیولایی که تاریخش به قربانی کردن انسانها گره خورده؛ یک روز سیاهپوستان را فدای تست دارو کرده و یک روز خونهای آلوده به بیماری را به جان هزاران انسان انداخته است. تحلیل این دو تصویر در کنار یکدیگر و کشف ماهیت واحدشان، همان اتفاقی است که در صحبتهای رهبری رقم خورد و شاخکهای نواستعمارگران را تحریک کرد؛ چراکه تبیین این فهم مشترک از دو تصویر فوق، میتواند مساوی باشد با واژگون شدن نردبان عوامفریبیِ نواستعمارگران. اتفاقی که عملاً میتوان آن را یک قیام بیسروصدا علیه استعارِ مبتنی بر تکثیر جهل و دروغ دانست.
در واقع، عملیات رسانهای همهجانبه علیه صحبتهای رهبری در مسئله واردات واکسن کرونا، تلاش برای خنثیسازی تلفیق آن دو تصویر در افکار عمومی بود. رسانههای غربی برای محقق کردن این هدف، دو خط سیاستی را ناظر به سخنان رهبری دنبال کردند. نخستین سیاست، ترسیم فضای تقابل میان ایدئولوژی حاکم در جمهوری اسلامی با علم مدرن بود. ردّ این سیاست را میتوان در پوشش صحبتهای شخصیتهای منتسب به فضای پزشکی دنبال کرد. واکنش مایکل رایان، یکی از مدیران ارشد سازمان جهانی بهداشت، به صحبتهای رهبری یکی از اخباری بود که در رسانههای معاند پوشش گستردهای داشت. آقای رایان توصیه کرده بود: «واکسن و کرونا را سیاسی نکنید» که به نوعی اشاره به سایه انداختن ایدئولوژی حاکمیت بر پزشکی به مثابه یک علم، دارد. از سوی دیگر این رسانهها به پوشش وسیع صحبتهای مینو محرز، عضو ستاد ملی مبارزه با کرونا، پرداختند. صحبتهایی که یک جمله آن به تیتر خیلی از این رسانهها بدل شد: «هر کشوری، هر نوع واکسن تأیید شدهای که دارد، مؤثر است و باید تزریق کرد». عفو بینالملل هم صحبتهای رهبری را «بازی با جان میلیونها انسان» و «نادیده انگاشتن حق حیات و سلامت مردم» دانست. همانطور که پیداست محوریت این خط رسانهای القای این گزاره است که حاکمیت، سیاست و ایدئولوژی را بر انسانیت و علم مدرن ترجیح میدهد. بررسی مبنای کلام رهبری در سخنرانی ۱۹ دی اما دقیقاً خلاف این مضمون را میرساند. رهبری علت مخالفت خود با واردات واکسن از آن سه کشور را تجربههایی معرفی میکند که اتفاقاً در آن تجربهها جان انسانها مستقیماً به خطر افتاده است. در واقع از قضا مبنای مخالفت رهبری نه سیاسی بلکه انسانی و عقلانی است. مخاطب حقیقیِ توصیه «سیاسی نکردن واکسن و کرونا» هم کسانی هستند که بارها در تاریخ، پزشکی را به خدمت اهداف سیاسی خود درآوردهاند که در این متن تنها به دو نمونه آن یعنی ماجرای تست داروی سیفلیس و ماجرای وارد کردن خون آلوده به ایران، اشاره کردیم. بنابراین منع ورود واکسنهای آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی عین وزن دادن به انسانیت در برابر سیاست است.
خط دوم رسانهای علیه صحبتهای رهبری، ترسیم فضای تقابل میان مردم ایران و حاکمیت بود. محور این خط رسانهای را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: «رهبر ایران ملت ایران را از واکسن کرونا محروم کرد». مکمل این خط رسانهای، ترسیم خشم عمومی مردم از این تصمیم بود. این خط رسانهای هم که مبتنی بر تکنیک تعمیم بود، با واقعیت فاصله بسیاری داشت. رهبری نه تنها مردم را از واکسن محروم نکرد، حتی منع مطلقی هم برای واردات واکسن قرار نداد. فاکتور گرفتن سه کشور از میان کشورهایی که در حال ساخت واکسن هستند آن هم برای حراست از جان انسانها، کجایش معنای محروم ساختن یک ملت از واکسن را دارد؟ بنابراین رسانههای معاند، بر محور این دو سیاست فوقالذکر، عملیات خنثیسازی کنش ضداستعماری رهبری را دنبال کردند که باوجود فضاسازی شدید رسانهای، از قضا یک فایده بسیار مهم برای ما داشت و آن عیان شدن تناقض عملههای داخلیِ نواستعمارگران بود. این افراد غالباً تجربهگرایی را محور شناخت خود از عالم معرفی میکردند و در تحلیلهای فانتزیشان، از دنیای بدون حکومتهای اقتدارگرا میگفتند؛ دو اصلی که برای همراهی با حمله نواستعمارگران به سخنان رهبری، مجبور شدند هر دو آنها را نقض کنند. از یک سو تصمیم بر مبنای تجربههای تاریخی را زیر سؤال بردند و تیشه به ریشه اصالت تجربه زدند و از سوی دیگر دنیایی با ۲۰۰ کشور را به جهان سه ابرقدرت تقلیل دادند و ارتجاعِ نهفته در شعارهای متجددمآبانهشان را عیان ساختند.
نظر شما